دنیای من...مادر

مینویسم...به عشق مادرم

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | قالب وبلاگ

لج بازی میکنیم

 

لج بازی میکنیم

 

بعد برای آنچه از دست رفته، آه میکشیم!

+ نوشته شده در سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, ساعت 10:36 توسط raha |

زندگی

زندگی آرام است،مثل آرامش یک خواب بلند

 

 

 

 

زندگی شیرین است،مثل شیرینی یک روز قشنگ

 

 

 

زندگی رویایی است، مثل رویای یک کودک ناز

 

 

زندگی زیبایی است،مثل زیبایی یک غنچه ی باز

 

 

 

زندگی تک تک این ساعتهاست

 

زندگی چرخش این عقربه هاست

 

 

 

زندگی راز دل مادر من

 

زندگی پینه ی دست پدر است

 

زندگی مثل زمان در گذر است...

 

 

 

+ نوشته شده در سه شنبه 29 مهر 1393برچسب:, ساعت 10:33 توسط raha |

اشتباه میکنید

 

+ نوشته شده در دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:, ساعت 14:9 توسط raha |

برخیز دلا که دل به دلدار دهیم

 

برخیز دلا که دل به دلدار دهیم

جان را به جمال آن خریدار دهیم

این جان و دل و دیده پیِ دیدنِ اوست

جان و دل و دیده را به دیدار دهیم

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 20:1 توسط raha |

هیچ وقت به خاطر هیچ کس؛

 

 هیچ وقت به خاطر هیچ کس؛


 از ارزش هایت دست نکش؛


 چون، زمانی که آن فرد از تو دست بکشد؛


 تو می مانی و یک «منِ» بی ارزش ...!

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 20:0 توسط raha |

مرگ بی وفا

هر مرگ اشارتی است


به حیاتی دیگر


این همه پیچ


این همه گذر


این همه چراغ


این همه علامت


و همچنان استواری به وفادار ماندن به راهم
خودم


هدفم


و به تو!


وفایی که مرا و تو را به سوی هدف را می نماید

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 19:59 توسط raha |

رهایی

 

پنجه درافکنده ایم با دستهایمان


به جای رها شدن


سنگین سنگین بر دوش می کشیم


بار دیگران را


به جای همراهی کردنشان!


عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب


 در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه...

 عکس با متن فلسفی

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 19:58 توسط raha |

زندگی زیباست ...

زندگی زیباست ...

و هر روزش آغازی دوباره

برای استفاده از فرصت ها و جبران گذشته..

 

زندگی زیباست ...

به سادگی و لطافت شبنمی نشسته بر برگی سبز ...

و با اندکی زبری به زبری حاشیه های برگ  رُز ....

زندگی زیباست ...

و اما با دور نمایی زیبا و فراموش نشدنی

با صحنه های رنگارنگ و دل نشینش ...

بی سایه .. بی غم

 

 

زندگی زیباست ...

 

 

 

و با اندکی پستی و بلندی ...

کسی چه می داند ؟

همیشه انگونه که میخواهیم نیست ...

و هرچه میخواهیم به دست نمی آید ...

هجران ها هم حکمتی دارند ..

زندگی زیباست ...

 

اما زندگی همچنان زیباست ..

 

../upload/4/0.364373001283866303_cherries-ki.jpg

 

می توان  خاطراتی خوب در ذهن حک کرد

و باقی را دور ریخت ....

یاد و خاطره زیبایی های زندگی تا پایان عمر نشاط و سرزندگی به دنبال دارد

../upload/4/0.526620001283866303_tree_love_heart.jpg

 

 

پاییز را هم می توان زیبا دید

نگو خزان است و زردی ..

اتفاقات هم حکمت خاص خود را دارند ..

همانطور که شاخه های خشک مجموع صدای دل نشین ِ قدم هایمان رامی سازند...

خش خش برگ ها هم زیباست

اگر بخواهیم..

 

../upload/4/0.703019001283866303_leaves-photo.jpg

 

../upload/4/0.836482001283866303_branch-z5q.jpg

 

مشکل همیشه هست . نگاه ماست که به آن قیمت و تخفیف می دهد

باید دید و نگرش عوض شود

نگاه کردن از قابی دیگر به زندگی هم جذابیت و سودمندی اثر بخشی را

برایمان به ارمغان می آورد

این راهی ست برای غلبه بر مشکلات و نهایت پیروزی و شادکامی

 

../upload/4/0.003909001283866304_lup-39dh.jpg

 

 

گاه باید مسیر خود را عوض کنیم

همیشه یک راه پاسخگو نیست

جرئت انتخاب روشی جدید را داشته باشیم

شاید اینگونه پیروز شدیم ...

راه های حل مشکلات زیاد است و

همه کلیدی به دستمان خواهند داد

 

../upload/4/0.170259001283866304_arrow_sky.jpg

 

 

و البته به شرط آن که ریسمان امید و هدفهایمان

گسیخته نشود ...

 

../upload/4/0.326706001283866304_blue-rope-6b3.jpg

 

 

 

 

بپذیریم که مسئول اعمالمان خودمان هستیم

و خالق ِ یکتا,  بی حساب و کتاب ما را رها نخواهد کرد

و نظاره گر و دست گیر ما ست

تنهایمان نمیگذارد

چه در سختی

و چه شادی

 

و بدانیم هرچه انجام میدهیم ثبت خواهد شد ..

 

../upload/4/0.873640001283866304_foot_snow.jpg

 

 

و خوبی و نیکی کردن را فراموش نکنیم..

../upload/4/0.040790001283866305_hands-6t3.jpg

آری اینگونه است رسیدن به اوج ..

باید بخواهیم

نهراسیم

بتوانیم

ببینیم

تلاش کنیم

فردا را بخواهیم

 از گذشته به جز تجربیاتش ما بقی را دور ریزیم

 

 

 

../upload/4/0.372214001283866305_baloons-ji3.jpg

 

آری

زندگی با همه سختی ها و مشکلاتش

باز هم زیباست

رنگارنگ و شیرین

همچون ...

 

../upload/4/0.539396001283866305_smarties-jxs4.jpg

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:33 توسط raha |

«آدمهای ساده را دوست دارم.

 

http://irannaz.com/user_files/image/image8/0.075238001291587527_irannaz_com.jpg

«آدمهای ساده را دوست دارم.

همان ها که بدی هیچ کس را باور

ندارند.

همان ها که برای همه لبخند دارند

همان ها که همیشه هستند،

برای همه هستند.

آدمهای ساده را

باید مثل یک تابلوی نقاشی

ساعتها تماشا کرد؛

عمرشان کوتاه است.

بسکه هر کسی از راه می رسد

یا ازشان سوءاستفاده می کند یا

زمینشان میزند

یا درس ساده نبودن بهشان می دهد.

آدم های ساده را دوست دارم.

بوی ناب

“آدم” می دهند»

 

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:18 توسط raha |

چقدر دست بی مهریت



 

چقدر دست بی مهریت سنگین بود

به درد آورد گوش دلم را

!!!!

 

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:17 توسط raha |

روزی زیبایی و زشتی

 روزی زیبایی و زشتی در ساحل دریا با هم دیدار کردندو به هم گفتند: برویم در دریا تن

 

بشوییم.آنها برهنه شدندو در آب شنا کردند.

 

 

     پس از مدتی زشتی به ساحل برگشت و لباس زیبایی را به تن کرد و رفت.

 

     زیبایی نیز از دریا بیرون آمد، جامه ی خویش را نیافت. او از برهنگی خویش بسیار شرمگین

بود. ناچار خود را با جامه زشتی پوشاند و به راه خود رفت.

     و تا همین امروز مردان و زنان یکی از آن دو را جای دیگری می گیرند. اما هنوز افرادی

هستند که سیمای زیبایی را دیده اند او را صرف نظر از جامه اش می شناسند . بعضی هم چهره

زشتی را می شناسند و لباسها او را از چشم اینان پنهان نمیدارد....

 

 

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:16 توسط raha |

خدای خدایان نفخه ای از خویشتن خویش جدا کرد

خدای خدایان نفخه ای از خویشتن خویش جدا کرد

 

و در آن نفخه زیبایی را آفرید.

 

او به زیبایی سبکی نسیم سحر گاهی را عطا کرد

 

و رایحه ی گلهای دشت را

 

و نرمی مهتاب را

 

آنگاه خداوند جامی از شادی به دست زیبایی داد و گفت:

 

تو نباید از این جام بنوشی مگر آنکه گذشته را فراموش کنی

 

و به آینده نیز اعتنایی نداشته باشی

 

سپس جامی از غم به دستش داد و گفت

 

تو باید این را بنوشی و معنای شور و شعف زندگی را دریابی.

 

کسی که به سیمای غم نگاه نکرده سیمای شادمانی را نیز هرگز نمی بیند!

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:15 توسط raha |

دلم گرفته ای دوست ! هوای گریه با من


 

دلم گرفته  ای دوست ! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم ، کجا روم ، کجا ، من ؟

کجا روم ؟ که راهی به گلشنی ندانم

که دیده بر گشودم  به کنج تنگنا  من

نه بسته ام به کس دل ، نه بسته کس به من  نیز

چو تخته پاره بر موج ، رها ، رها ، رها ، من

زمن هر آنکه او دور ، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آنکه نزدیک ،  ازو جدا ، جدا ، من !

نه چشم دل به سویی ، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی ،  به یاد آشنا ، من 

 

ز بودنم چه افزود ؟ نبودنم چه کاهد ؟

 

که گویدم به پاسخ  ، که زنده ام چرا من ؟

ستاره ها نهفتم ، در آسمان ابری

 دلم گرفته ، ای دوست ! هوای گریه با من .....

 

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:0 توسط raha |

ريشه در اعماق اقيانوس دارد - شايد -

 

ريشه در اعماق اقيانوس دارد - شايد -

اين گيسو پريشان كرده

بيد وحشي باران .

يا ، نه ، دريايي است گويي ، واژگونه ، بر فراز شهر ،

شهر سوگواران .

هر زماني كه فرو مي بارد از حد بيش

ريشه در من مي دواند پرسشي پيگير ، با تشويش :

رنگ اين شب هاي وحشت را

تواند شست آيا از دل ياران ؟

چشم ها و چشمه ها خشك اند .

روشني ها محو در تاريكي دلتنگ ،

همچنان كه نام ها در ننگ !

هرچه پيرامون ما غرق تباهي شد .

آه ، باران ،

اي اميد جان بيداران !

بر پليدي ها - كه ما عمري است در گرداب آن غرقيم -

آيا‌، چيره خواهي شد ؟

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:59 توسط raha |

واقعا به کجا چنین شتابان؟؟؟

وفاداری؟خدا بیامرزدش...

صداقت؟یادش گرامی...

غیرت؟به احترامش لحظه ای سکوت...

معرفت؟یابنده پاداش میگیرد...

واقعا به کجا چنین شتابان؟؟؟



+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:59 توسط raha |

هان ای شب شوم وحشت انگیز

هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ؟
یا چشم مرا ز جای بركن
 یا پرده ز روی خود فروكش
یا بازگذار تا بمیرم
 كز دیدن روزگار سیرم
 دیری ست كه در زمانه ی دون
 از دیده همیشه اشكبارم
عمری به كدورت و الم رفت
 تا باقی عمر چون سپارم
 نه بخت بد مراست سامان
 و ای شب ،‌نه توراست هیچ پایان
 چندین چه كنی مرا ستیزه
 بس نیست مرا غم زمانه ؟
 دل می بری و قرار از من
 هر لحظه به یك ره و فسانه
 بس بس كه شدی تو فتنه ای سخت
 سرمایه ی درد و دشمن بخت
 این قصه كه می كنی تو با من
 زین خوبتر ایچ قصه ایچ نیست
خوبست ولیك باید از درد
نالان شد و زار زار بگریست
 بشكست دلم ز بی قراری
 كوتاه كن این فسانه ،‌باری
آنجا كه ز شاخ گل فروریخت
 آنجا كه بكوفت باد بر در
 و آنجا كه بریخت آب مواج
 تابید بر او مه منور
 ای تیره شب دراز دانی
 كانجا چه نهفته بد نهانی ؟
بودست دلی ز درد خونین
 بودست رخی ز غم مكدر
 بودست بسی سر پر امید
 یاری كه گرفته یار در بر
 كو آنهمه بانگ و ناله ی زار
 كو ناله ی عاشقان غمخوار ؟
در سایه ی آن درخت ها چیست
 كز دیده ی عالمی نهان است ؟
 عجز بشر است این فجایع
یا آنكه حقیقت جهان است ؟
 در سیر تو طاقتم بفرسود
 زین منظره چیست عاقبت سود ؟
 تو چیستی ای شب غم انگیز
 در جست و جوی چه كاری آخر ؟
بس وقت گذشت و تو همانطور
 استاده به شكل خوف آور
 تاریخچه ی گذشتگانی
 یا رازگشای مردگانی؟
تو آینه دار روزگاری
یا در ره عشق پرده داری ؟
 یا شدمن جان من شدستی ؟
 ای شب بنه این شگفتكاری
 بگذار مرا به حالت خویش
 با جان فسرده و دل ریش
بگذار فرو بگیرد دم خواب
 كز هر طرفی همی وزد باد
 وقتی ست خوش و زمانه خاموش
مرغ سحری كشید فریاد
 شد محو یكان یكان ستاره
 تا چند كنم به تو نظاره ؟
بگذار بخواب اندر آیم
 كز شومی گردش زمانه
 یكدم كمتر به یاد آرم
 و آزاد شوم ز هر فسانه
 بگذار كه چشم ها ببندد
 كمتر به من این جهان بخندد

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:58 توسط raha |

شیشه ای میشکند

شیشه ای میشکند

یک نفر میپرسد

که چرا

شیشه شکست؟

یک نفر میگوید:

شاید این رفع بلاست

دیگری میپرسد

شیشه پنجره را باد شکست؟

دل من سخت شکست

هیچ کس هیچ نگفت

غصه ام را نشنید

از خودم میپرسم"

ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود.

 

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:58 توسط raha |

خـــود را به من عادت نده

خـــود را به من عادت نده مــــن مثــل هرکــس نیستـم
یک روز هستم پـــــیش تو یک روز دیـــگر نیستــــــم
از من مخواه عاشـق شدن عاشقـــی سرابی بیش نیست
آن کس که از مـن ساختند جزسایه ایی ازخویش نیست
هرگــز بـرایــــم دل مـــده چشمــــــان خود را تر نکـن
این وضع پـــر آشوب من آشفتــــــه و بـدتــــــر نکـــن
هرگــــز نگویی خواهمت من دوســــــــتت دارم هنـوز
تو حیف هستی نازنیــــــن در پای بی مهـــــــرم نسـوز
سر مستـــی و دلـــــدادگی ازمن گذشتس خستـه ام
من از عمق رفاقت ها، من از لطف صـداقت ها، من از بازی نور در سینه بی قلب ظلمت ها نمی ترسم، من از حرف جــــدایی ها، مرگ آشنایی ها، من از میلاد تلخ بی وفــــــــایی ها می ترسم.
من از پروانــه بودن ها، من از دیــوانه بودن ها، من از بـازی یک شعلهٔ سوزنده که آتش زده بر دامان پروانه نمی ترسم، من از هیچ بودن ها، از عشـــــــق نداشتن ها، از بی کسی و خلوت انسانها می ترسم

+ نوشته شده در یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:56 توسط raha |

تنهایی تو را

 

تنهایی تو را

دست های من تاب نمی آورد

"کافی ست انار دلت ترک بخورد"

دانه دانه هاش

بریزد در دهان من

تا سرخی صدای خنده هایم

رنگ تو باشد

خودت را از آغوش من نگیر

آقای من!

دنیا در دستان توست

که آغاز می شود.

 

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 23:23 توسط raha |

می خواهم همه ی دنیا باشم

می خواهم همه ی دنیا باشم

در آغوش تو

می خواهم همه ی دنیایم

آغوش تو باشد

آقای من!

دنیایم را از من نگیر.

همینجور که ساده نگاه کنی

یا اخمالو

حتی در خواب

گوشه های لبهات

می خندد

نگاهت می کنم

نگاهت می کنم

و مست به خواب می روم

می شود صدایت را همیشه

در خواب من جا بگذاری؟

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 23:22 توسط raha |

زیبا

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 23:21 توسط raha |

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:

 

http://phow.ir/wp-content/uploads/2013/09/best_friends.jpg

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
-دانسته-
بیازارد!

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .

گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند
- شادی روح تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:15 توسط raha |

گرگ

 

اسمش آدم است

اما تو باور نکن

گاهی کاری میکند که از پس هیچ گرگی برنمی آید...

 

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:14 توسط raha |

زن ها

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:11 توسط raha |

میان ماندن

              

 

میان ماندن و نماندن

فاصله تنها یک حرف ساده بود

از قول من

به باران بی امان بگو :

دل اگر دل باشد ،

آب از آسیاب علاقه اش نمی افتد

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:57 توسط raha |

درخواب ناز

+ نوشته شده در شنبه 26 مهر 1393برچسب:, ساعت 12:55 توسط raha |

شــبا وقـــتی که بیــداری .. خــــــدا هـــم با تو بیداره

 

شــبا وقـــتی که بیــداری .. خــــــدا هـــم با تو بیداره

 

تا وقـــــتی که نــخوابی تو .. ازت چـــــتش ور نمیداره

 

خـــدا می‌بـــینه حالــت رو .. خدا میـــدونه حسـت رو

 

از اون بالا میــــــــــاد پایین .. خدا مـــی‌گیره دسِت رو

 

خدا میــــدونه  تــــو قلبت .. چه اندازه تــــــو غم داری

 

خدا میـــدونه تــــــــــو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری

 

خدا نزدیک قلب توســـــت .. با یک آغــــــــوش وا کرده

 

نذار پلک‌هــا تــــو روی هم .. اگـــــه قلبت پـــــره درده

 

خدا رو میشه حسش کرد .. توی هر حالی که باشی

 

فقـــــــــط  باید تو  با یادش .. توی هر لحظه همراشی

 

 

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:9 توسط raha |

نی نی های خوشگل..

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

این بچه های ناز و بلا کجا بودن تا حالا ؟ (تصویری) www.taknaz.ir

 

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:6 توسط raha |

سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟ سوالم را که می دانی ! پناهم می دهی امشب

 

 

 سلام ای چشم بارانی ! پناهم می دهی امشب ؟
سوالم را که می دانی
! پناهم می دهی امشب ؟
.
منم آن آشنای سالیان گریه و لبخند
و امشب رو به ویرانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
میان آب و گل رقصان ، میان خار و گل خندان
در آن آغوش نورانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
دل و دین در کف یغما و من تنها و من تنها…
در این هنگام رو حانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
به ظلمت رهسپار نور و از میراث هستی دور
در آن اسرار پنهانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن
رها از حد انسانی ، پناهم می دهی امشب ؟
.
نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمی محفل
تو از چشمم چه می خوانی ؟ پناهم می دهی امشب ؟

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:4 توسط raha |

خانه ی دوست کجاست؟

 

خانه ی دوست کجاست؟
در فلق بود که پرسید سوار
اسمان مکثی کرد
رهگذر شاخه ی نوری که به لب داشت به تاریکی شن ها بخشید
وبه انگشت نشان داد سپیداری و گفت
نرسیده به درخت
کوچه باغی است که از خواب خدا سبز از تر است
ودر آن عشق به اندازه ی پرهای صداقت ابی است
می روی تا ته آن کوچه که از پشت بلوغ ،سربه در می ارد
پس به سمت گل تنهایی می پیچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره ی جاوید اساطیر زمین می مانی
وترا ترسی شفاف فرا می گیرد
در صمیمیت سیال فضا
، خش خشی می شنوی
کودکی می بینی
رفته از کاج بلندی بالا،جوجه بردارد از لانه ی نور
واز او می پرسی
خانه ی دوست کجاست؟

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:4 توسط raha |

زیبا

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:3 توسط raha |

در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

   در جهان غصه کوتاهی دیوار مخور

حسرت کاخ رفیق و زر بسیار مخور

گردش چرخ نگردد به مراد دل کس

غم بی مهری آن مردم بی عار مخور

 

جملات زیبا گیله مرد

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:2 توسط raha |

در من ترانه

 

 در من ترانه های قشنگی نشسته اند

انگار از نشستن ِ بیهوده خسته اند

انگا ر سالهای زیادی ست بی جهت

امید خود به این دل ِ دیوانه بسته اند

ازشور و مستی ِ پدران ِ گذ شته مان

حالا به من رسیده و در من نشسته اند ...

 

http://dl.topnaz.com/2013/03/love-images-3.jpg

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 21:2 توسط raha |

به من بگویید ای مردم به من بگویید!

 

به من بگویید ای مردم به من بگویید!

کیست در میان شما

که از خواب زندگی برنخیزد

آنگاه که عشق با سر انگشتان خود

روح او را لمس کرده باشد؟

کیست در میان شما که رها نکند

پدر و مادر و کاشانه اش را

آنگاه که محبوبش

او را به خود خوانده باشد؟

کیست آن جوانی که در پی قلب خود

 تا پایان دنیا نرود

که ببوید ، عطر شیرین معشوق را،

لمس کند دستان لطیف او را ،

و شاد شود از شنیدن ترانه ی آوای او؟

کیست آن شخص که به آتش نکشد روح خویش را

تا دود آن به آسمان سر کشد

تا بشنود تمنای اورا

و اجابت کنند دعایش را؟؟؟

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 15:47 توسط raha |

شما قبول دارید؟؟

شنیدید که میگن :
اونی که گریه می کنه ، یه درد داره.
اما اونی که میخنده هزار تا!
من میگم :
اونی که میخنده هزار تا درد داره
ولی اونی که گریه میکنه
به هزار تا از دردهاش خندیده ,
اما جلوی یکیشون بدجوری کـــــــــــم آورده


شما قبول دارید؟؟

 

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 15:46 توسط raha |

خدا من اگر تو را نمی خوانم

 

 

 

خدا من اگر تو را نمی خوانم به خدا که تو را فراموش نکرده ام...

 

خدایا اگر خودپرستم به خدا که در خود تو را یافته ام...

 

خدایا اگر دلبسته دنیا شده ام به خدا در شوره زارش وجود تو را می جویم...

 

خدایا اگر چشمانم را بسته ام! به خدا می خواهم امشب خواب تو را ببینم...

 

خدایا زیر چترت راهم بده تا با تو باشم...

 

 

 

به خدا و خدائیت که دوستت دارم...

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 15:37 توسط raha |

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

 

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم
به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم

چه می شد آه ای موسای من، من هم شبان بودم
تمام روز و شب زلف خدا
را شانه می کردم 

نه از ترس خدا، از ترس این مردم به محرابم
اگر می شد همه محراب را میخانه می کردم

اگر می شد به افسانه شبی رنگ حقیقت زد
حقیقت را اگر می شد شبی افسانه می کردم

چه مستی ها که هر شب در سر شوریده می افتاد
چه بازی ها که هر شب با دل
دیوانه می کردم

یقین دارم سرانجام من از این خوبتر می شد
اگر از مرگ
هم چون زندگی پروا نمی کردم

سرم را مثل سیبی سرخ صبحی چیده بودم کاش
دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

 

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 15:37 توسط raha |

تاخدا

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 15:29 توسط raha |

دوست دارم

 

دوست دارم  شمع  باشم  در  دل شبها  بسوزم

روشنی  بخشم میان  جمع  و  خود  تنها  بسوزم

شمع  باشم  اشک  بر خاکستر پروانه  ریزم

یا سمندر  گردم  و در  شعله  بی  پروا  بسوزم

لاله ای  تنها  شوم  در  دامن صحرا  برویم

کوه  اتش  گردم و  در حسرت  دریا  بسوزم

ماه  گردم در شب  تاره سیه  روزان بتابم

شعله اهی  شوم خود را  ز  سر تا  پا بسوزم

اشک شبنم باشم و بر گونه گلها بلغزم

برق لبخند شوم در غنچه لب ها بسوزم 

یا ز همت پر بسایم بر ثریا همچون عنقا

یا بسازم آنقدر با آتش دل تا بسوزم

+ نوشته شده در جمعه 25 مهر 1393برچسب:, ساعت 15:28 توسط raha |

لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن

 

لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردن

بیـن روح و بدنت فاصله تعیین کردن

نقشه می ریخت مرا از تو جدا سازد "شک"

نتوانست، بنا کـــرد بــــه توهیـــن کردن

زیـــر بار غم تـو داشت کسـی له می شد

عشق بین همه برخاست به تحسین کردن

آن قدر اشک به مظلومیتم ریخته ام

که نمانده است توانایی نفرین کردن

"با وفا" خواندم ات از عمد که تغییر کنی

گاه در عشق نیــاز است به تلقین کردن

"زندگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست"

خط مزن نقش مرا مـوقـــع تمریــن کردن!

وزش باد شدید است و نخم محکم نیست!

اشتباه است مرا دورتر از ایـــن کردن

+ نوشته شده در پنج شنبه 24 مهر 1393برچسب:, ساعت 13:37 توسط raha |